آچمَـــــــز

ز همه دست کشیدم که تو باشی همه ام +همه هست و هیچ نیست جز او .. tan-dis = تندیس : هست نشان دادن ِ آنچه را که نیست گویند ..

کشف ِ فآمیلتون *:)

 

تــوی ِ کــتــاب نـــوشــتــه     تــنــبــلــی کــار زشــتــه 

تــنــبــل هــمــیــشــه خــوابــه   جــاش تــوی ِ تــخــت خــوابــه
. 

.

تـــا ایــنــجــا شــاعــر خــوب اومـــده بـــود ها ، 

بـــعــد یــهــو یـــارو ســادیــسـمـی مـیـگــه : 

"پــاشــو پـاشــو بــیــدارش کـــن     از تــخـــت خــواب جـــداش کــن " 

آخـــه بــگــو مــگــه مــرض داری !؟

بزا بخــــــــــــــوابه فـــــــــرفــــــــــــره مـــــــــــوم *:|

 

{که فردا با موی ِ شونه کرده بیاد مدرسه که ملیکآ هِی مسخره اش نکنه و من هِی دفآع *:)}

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


معجــــــــزه

 
روی ایوان قدم می زدم : ناگهان یک آسمان دیدم !

آسمانی که همه دنبال ستاره هایش می گردند ٬
 
ستاره هایی که هزار چشم دنبالشان است و دستان هیچکس به آنها نخواهد رسید٬
 
آسمان را دیدم و چون کودکی خردسال در یک کشف ِ بزرگ مست دیدارش شدم ،

آسمانی سرشار از تهی !

آسمانی که همه ی ستاره ها را در خویش نگه داشته ؛

عمری دنبال ستاره می گشتم ٬ هر لحظه افسرده تر از قبل ،

غافل که گاه باید دست به سوی آسمان دراز کرد ، آسمانی شد و با بی نهایتش آمیخت ...
 
الهــــــی به امیـــد ِ تو *:)
+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم , ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بــــآرآن

 

در این هوای ِ بـــارآنی ،

زیر ِ این آسمان ِ نیمه ابری ،

که خورشید کمی تا قسمتی پیداست ،

به ندای ِ قلبت اطمینان کن !

چتر را رها کن ،

زیر ِ بارآن بایست .

دستانت را بازکن و بگذار ،

بارآن تمام ِ تنت را بشوید ،

لحظه ی ِ اجابت ِ خواسته هایت است

و رنگین کمآن ، پاداشت ...

 

خش خشی نوشت : امروز تو حیاط قدم می زدم ، به هر برگی که می رسیدم ،

رنگش با اون یکی فرق داشت ، برگآی درخت هلو که محشربودن کاملا طلایی ،

از هربرگ یه دونه برداشتم و تو یه سررسید که باهاش خاطره ها دارم گذاشتم *:)

 

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


تبلور

 

اندکی شور ،

اندکی حرارت ،

ذرّه ای تأمل ،

صبرکن ،

وجودم متبّلور می شود از با تو بودن ...

بلورهای ِ وجودم را ، تک تک بنگر !

با ذرّه بین نگاهت ،

غیر از عشق ، چه می بینی ؟!

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


زیبآتــــر

 

زیباست ، حس ِّ لمس کردن !

و زیباتر می شود ،

هنگامی که باران را بر روی گونه ات ، قطره قطره احساس کنی .

زیباست همانند لمس ِ دستانت

در تاریکی ِ شب ...

و زیباست همانند ِ لمس ِ بودنت در این پهنه ی هستی ...

 

+ امروز از صبح زود بیرجند می باره ،منم عاشق ِ بارون ، دلم رنگین کمان می خواد !

پنجره را باز کن ، خوشبختانه  " باران " ارث ِ پدری ِ هیچ کس ، نیست!

* دیشب کارت اهدا عضو گرفتم البته دائمیشو  که پست آورد *:)

http://s5.picofile.com/file/8107273784/kamva_zohre_pic_blogfa_com_11_.jpg

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |


بلندای ِ خآلق

 

پایین ،

پایین تر !

قد ِّ من بی نهایت کوتاهتر از رسیدن به نشیمن گاه ِ توست ،

نردبان ، نردبان هم ردیف کنم ،

باز هم به بلندای ِ تو نمی رسم ...

هــــــــیس !!!

می خواهم در گوش خالقم زمزمه کنم.

استراق سمع ممنوع !

خدآیــــــــا سپاس از بودنت*:)

 

http://s5.picofile.com/file/8107274926/kamva_zohre_pic_blogfa_com_33_.jpg

 

+ نوشته شده در برچسب:سنجاق شده به : غافل از احوال ِ دل ِ خویشتنم !, ساعت توسط انگوشت ِ مَن |